پرنده چوبی

پرنده چوبی

بعدش را نمیدانم!

جمعه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۵۰ ب.ظ

خیلی اذیتم. خیلی زیاد.

با هیچکس ابدا احساس نزدیکی نمیکنم تا برایش سفره دلم را بگشایم. فقط میدانم که حالم دوباره دارد بد میشود. از آن بدها که خطرناک بود و مرا به نقطه آستانه میرساند. از آن بدها که به نبودن و رفتن فکر میکنم. 

خسته‌ام، خیلی خسته! الان زمان این کلنجارهای روانی نبود، الان زمان خوشی و آسودگی باید میبود. جان کندیم تا به اینجا رسیدم و باز هم از گوشه مسیر وارد همان چرخه بی‌انتها و تکرارشونده درد شدیم. خیلی وحشتناک گذشته دارد تکرار میشود. میگویم وحشتناک چون آنقدر ذره ذره داریم به همان روزها تبدیل میشویم که کسی نمیتواند بپذیرد این روزها همان روزهای قدیم است. اما من قویا حسش میکنم. نباید آن احوال دوباره تکرار میشد. 

فکر کنم یک متن صد من یک غازی نوشتم ک خودم هم بعدها از مرورش احساس پریشانی میکنم.

من گله دارم. از کسانی که نمیشود گله‌ای بهشان کرد وگرنه دلت را بیش از پیش انبار باروت میکنند.

این روزها دارم کتاب ابله را میخوانم. اگر ابله، این پرنس میشیکان کتاب است، چقد خوب میشد من هم ابله میبودیم. اگر ابله به معنی صداقت، اطمینان به خود، ادب و شعور است، به راستی چرا آدم ابله نباشد!

من دوست داشتم اینگونه میبودم تا نسبت به زخم زبان‌ها و رنجاندن‌ها قوای تشخیص و توجه‌ام همچون سپری ضدگلوله آنها را بی‌اهمیت و خنده‌آور تلقی میکرد. شاید اینگونه دیگر این همه رنج در دلم انباشته نبود.

دارد ذره ذره وجودم این روزها خالی میشود و این دردناک‌ترین نوع رنج است. اینکه رنجی عمیق و عظیم و حقیقی را روزگار و آدم‌هایش اندک‌اندک به جانت تزریق کنند. هربار کمی درد میکشی و تحمل میکنی و با آن کنار می‌آیی و درست زمانی که درد آرام گرفت و خوشحالی که ازین نشیب تهوع‌آور عبور کردی و امید داری که فرداها از سایه سیاهش خالی است چون تمامش کردی و آن را گذراندی، درست در همین لحظه کمی دیگرش را باز در جانت میریزند و بدتر اینکه زبان آدمی برای گفتن و جلب همدردی را قفل محکمی میزنند و حالا تو تنها، کنار خودت رنج میکشی.

این‌ها بهانه نیست، دردی از سر شکم‌سیری یا آسودگی هم نیست چرا که هیچ کس ازین احساساتم چیزی نمیداند و هیچ‌کس را با این جنس دردهایم آشنا نکردم و آزار ندادم. این‌ها احساساتی عذاب‌آور است که تنها اندک مردمانی را به خود مبتلا میکنند. برای همین هنوز کلمه‌ای یا اسمی ندارد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۱۳
طاهره نیک مهر

نظرات (۱)

۱۱ خرداد ۰۰ ، ۲۳:۲۶ جُرنادا این سِیم تایم

پرنده چوبی عزیز 

منو دوست خودت بدون اگه دوباره این احساسات به سراغت اومد کافیه پر بزنی بیای کنار پنجره تا باهم کلی حرف بزنیم

راستی آدمهای ابله بهترین آدم های روی کره زمین هستند از مریخ، نپتون و بقیه سیاره ها خبر ندارم اما دست کم اینجا آدم های ابله خیلی دوست داشتنی اند.

پاسخ:
جمله اولت اینقدر دلنشینه که دلم میخواست تبدیل به پرنده چوبی اتاقم میشدم.
و در مورد جمله دومت، حالا که تو هم ابله ها رو دوست داری، برای تو هم مثل خودم دعا میکنم سروکارت با این بهترین ها باشه.
ممنونم ازت اولین خواننده پُرمِهرِ من.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی