پرنده چوبی

پرنده چوبی

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

از نیم ساعت پیش که شور زندگی را تمام کردم تا این لحظه دویدم که به لپ تاپم برسم و تا این هیاهوی ذهنی متوقف نشده ثبتش کنم. بالاخره ششصد صفحه ونگوگی تمام شد. روزگاری صد صفحه کتاب را در صد روز هم نمیتوانستم به پایان ببرم اما اکنون از خواندن و ورق زدن کتابهایم لذتی نو را تجربه میکنم.

از یک پنجم پایانی کتاب تا آخرین صفحه این فکر یا بهتر است بگویم سوال، قویا در ذهنم پررنگ شد که "آیا جاودانگی پس از مرگ به حیاتی سرتاسر رنج و فلاکت می ارزد؟" و چقدر پاسخ به این سوال برایم دشوار است. زندگی که سرشار از نشاط و امکانات و لذت و آرامش و عشق باشد را دیدم و بی شک برای هر انسانی نقطه ای درخشان است و پیوسته در تلاش برای رسیدن به آن است. اما جاودانگی پس از مرگ را هم دیدم. نقاشی هایی که به اندازه ده فرانک در زمان حیات ونسان فروش نرفت تا برایش نان و قهوه سیاهی فراهم کند حال آنقدر قیمتی است که خرید و فروش نمیشود و در موزه ای زیبا و مجلل جا گرفته اند. نقاشی هایی که فقط در روز های آخر عمر دو نفر به آن نظر پرارزش افکندند، حال آدمها در اتاقهایی مانند اتاق فکر روبروی نقاشی ها مینشینند و به آنها نگاه و اندیشه میکنند. موزه ای مخصوص آثار کسی که دوبار کارهایش به علت نداشتن جا و پول ضبط شد. حال برای بازدید ازین موزه گویی بیش از دوساعت به کسی وقت داده نمیشود. آیا رنج ها و گرسنگی های ونسان، می ارزید به این جاودانگی پس از مرگ؟

ونسان عزیز امروز بعد از گذشت صد و سی سال از مرگت دختری از فرسنگ ها دورتر از تو در تاریک ترین و تنهاترین روزهای عمرش شرح تک تک آن روزهای تو را خواند که فکر میکردی روزهایی بدون زندگانی و فایده است. شرح تک تک لحظاتی که کار موردعلاقه ات را نمی یافتی و گمان میکردی انسانی هستی که فایده اش را برای این جهان و جهانیانش نمی یابد. من زندگانی تلخ پر معنی تو را با اعماق قلبم شنیدم.

نقاشی هایت به کنار، همین الهام بخش بودن زندگی تو حتی با گذشت این همه سال، تمام روزگار تو را توجیه میکند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۰۷
طاهره نیک مهر