پرنده چوبی

پرنده چوبی

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

چند وقتی میشه ننوشتم و نمیدونم چرا. تو سرم پر از فکر و جمله‌های خوبه اما هیچ کدوم رو ننوشتم. شاید چون مدتی میشه که روال معمول زندگیم تغییر کرده. دیگه خبری از ترتیب کارهای سابق نیست. حالا بیشتر فیلم میبینم. چند روزی میشه کتاب نخوندم. مدام پای لپ‌تاپم و تمرین می‌کنم. طراحی‌هام رو توی دریبل آپلود می‌کنم و از این که می‌بینم ویو می‌خوره انرژی می‌گیرم. اولش اونقدر اعتماد به نفس نداشتم که کارام اونجا بازدید بخوره اما وقتی دعوت‌نامه دریبل رو از یه شخص ژاپنی اون سر دنیا برنده شدم، حس کردم بد نیست یکم خودمو تحویل بگیرم و به خودم باور داشته باشم.

این روزا با خودم فکر می‌کنم راست می‌گن ادامه دادن شجاعت میخواد. کاری که به مراتب خیلی آسون‌تره، انصراف دادن از زندگیه. چون زندگی مخصوصا توی شرایطی که ما دچارشیم سخته. دستمزدهایی که هیچ تناسبی با گرونی‌ها نداره، اینترنتی که همه جوره به همه سوراخ سمبه‌های زندگی نفوذ کرده، محبت و صداقتی که هرروز توی بافت جامعه سخت‌تر میشه پیداش کرد. آدمایی که با بزرگ شدن بیشتر و بیشتر می‌فهمیم سفید نیستن و یه نیمه خاکستری دارن که ممکنه پشتتو خالی کنن، خسته بشن، حرفشونو عوض کنن، چشماشونو روی شرافت ببندن، باورهای بقیه به خودشون رو فدای منفعت کنن، پای ورقه‌های نازک رنگی رنگی که میاد وسط رنگ و بوی رفتارشون تغییر کنه. برخورد با همه اینا آدمو تغییر میده، این تغییر که اجتناب‌ناپذیره اما اون وقت اگه خودمون به همین اکثریت تغییر هویت دادیم چی؟ 

واسه همین چند روز پیش به مهدیه گفتم بیا یه روزی هرچقدرم که موفق و بی‌نیاز شدیم آدم‌های محترمی باقی بمونیم، شریف بمونیم. 

این روزا فهمیدم معمولا آدما وقتی اسکناس‌هاشون زیاده، تا حدی قوه شنوایی و بینایی روحشون کم میشه. دیگه به راحتی حرفایی که می‌شنون رو نمی‌پذیرن، دیگه ناراحتی و رنج آدم‌های اطراف رو به خوبی درک نمی‌کنن، نمیدونم چطوریه؟ انگار بی‌نیازی به آدما یه جور باوری میده که راهم، خودم، کارم، فکرم اونقدر درست هست که گوش ندم. نپذیرم، از مواضعم عقب‌نشینی نکنم. اینجوری چرخه معیوب توی روابط زاده می‌شن. شاید بخاطر همینم باشه که این افراد معمولا از کسی دل خوشی ندارن!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۰ ، ۰۹:۴۲
طاهره نیک مهر