پرنده چوبی

پرنده چوبی

بیست و شش تو از هزارتو

سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۲۸ ق.ظ

یک) تا بحال شده ایمانت را از دست بدهی؟ حتی برای چند لحظه؟

دو) گویا بی اعتمادی شرم آورتر از آن است که فریبمان بدهند!

سه) به دنبال نقطه شروعم.

چهار) کسی که میتواند تنهایی را لمس کند، آماده است عشق بورزد و یار کسی باشد.

پنج) چند وقت است هیچی ننوشتم. باید بیشتر بنویسم.

شش) در فکر آنم که بجای کلکسیون مجسمه های کوچک شیشه ای، کلکسیون روبیکم را تکمیل کنم. امروز بابا برایم روبیک اسکوب آورد، به سرعت حلش کردم و آنقدر چسبید که به خودم وعده دادم این بار بالاخره روبیک آینه ای را میخرم. هرچند باید پیشتر ازین ها میخریدم.

هفت) چرا کتاب فلسفه تنهایی اینقدر طول کشیده است؟ اطلاعات کتاب که خوب است، حتی بیش از آن که فکر میکردم بدردم میخورد اما چرا خواندنش از یک کتاب ششصد صفحه ای هم کندتر پیش میرود؟

هشت) گیاه پاپیتالم را تازه خریدم. من بهش نمیگویم پاپیتال. میگویم گل ستاره ای. برگ هایش مثل ستاره است. میخواهم در و دیوار اتاقم را پر کند. فقط الان یک قلمه ظریف ده سانتی است.

نه) اتاق را زیادی پر از پتوس نکردم؟

ده) کاکلی چقدر مرا دوست دارد؟

یازده) دلم یک عروسی یا مسافرت جانان میخواهد.

دوازده) درختچه مریضم خوب شده به گمانم.

سیزده) دوست دارم مادرن فمیلی ببینم اما خیلی هم دوست ندارم.

چهارده) بعضی ها هستند بهشان گله که میکنی بدهکار هم میشوی، نه تنها صدایت به جایی نمیرسد و ناراحتی ات رفع نمیشود که به آن اضافه هم میشود. چقدر این اخلاق حرصم میدهد.

پانزده) برای زیبایی پوست و موهایم تلاش میکنم، برایم مهم است زیبا باشند بدون لوازم آرایشی و شیمیایی!

شانزده) میگویند آدم های تنها به کارهای خوب خودشان بیش از حد بها میدهند.

هفده) دلم میخواهد کمی از ابله را بخوانم، کمی از شور زندگی، کمی از انسان خردمند یا انسان خداگونه، کمی از یا این یا آن، کمی از بار هستی. همینطور دوست دارم به دنیای هر کتاب سرکی بکشم اما این کار را نمیکنم. میگویم هر کتاب به وقت پیگیری صفر تا صدش. راستی کی جلوی مرا گرفته به هر کتاب نوکی نزنم و مطالعه ام را اندکی بی کیفیت نکنم؟

هجده) یک دفترچه جدید میخواهم. لیست ادبیاتم (مطالعات آینده و مطالعات انجام شده) دارد پراکنده میشود. این لیست وقتی منظم است به من انرژی میدهد.

نوزده) چرا من همیشه بعد از جر و بحث ها جمله های خوب به ذهنم میرسد؟

بیست) میخواهم یک آینه برای اتاقم درست کنم با طرح شیشه های رنگی قدیمی.

بیست و یک) همش به نام تنسی ویلیامز برخورد میکنم. پای تلویزیون، توی کتاب، روی در و دیوار شهر، میان حرفهای دیگران. اما هیچ موقع فرصت نمیکنم اثری از او را بخوانم. این موضوع هربار به خاطرم می آید، آزروده ام میکند.

بیست و دو) یک دیوار سفید دارم در اتاقم. با اینکه هشت تابلو از خطاطی ها و نقاشی ها و کارهای هنری ام دارم اما به آن دیوار نصبشان نمیکنم. دیوار را سفید گذاشتم چون میخواهم علاوه بر قاب هایم، تصویر چند شخصیت برتر و اثر برتر را هم به آن ها اضافه کنم. آن هم در حالی که گیاه هایم مانند شاخه های رونده میانشان قد میکشند و کادر جنگلی میسازند.

بیست و سه) من یک اصطلاح دارم، میگویم آدم باید اول خوش فکر باشد. فکر خوش، انتخاب های دقیق تری میکند. تصمیم هایش برای اینکه گوش و چشم و ذهنش چه دریافت کند، بهتر از حالت عادی است. تزریق داده خوب به روح و روان را نباید دست کم گرفت.

بیست و چهار) هدررفت فکری اتفاق افتاد. یکی از متن هایم پاک شده است. من متن هایم را از عمق جان دوست دارم و تمامشان نتیجه سامان دادن تراوش های بهم ریخته ذهنم است، آن هم به سختی. حال با فقدان ضبط یکی از فکرهایم چه کنم؟ خوب متنی بود. راجع محبت و هدیه و لیست. امان ازین اینترنت که امانت دار صددرصد خوبی نیست. اینجاست که آدم میگوید دود از کنده همان دفتر و قلم بلند میشود.

بیست و پنج) چرا موضوعاتی که به ذهنم میرسد یک جا نمینویسم؟ تاکنون چندین موضوع بکر را فراموش کردم.

بیست و شش) در طی روز، زمانی که درب تراس را باز میگذارم، صدای فواره محوطه در اتاقم میپیچد و برایم تداعی کننده آبشارهای گمگشته در دل طبیعت است.

 

ذهن من اینگونه میچرخد و این‌ها چرخش لایه بیرونی هزارتوی آن است.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۱۳
طاهره نیک مهر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی